-
تفاوت تربیت بچه شرقی و بچه غربی!
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 14:35
یکی از مواردی که توجه من را خیلی جلب میکند تفاوت روشهای تربیتی والدین غربی و شرقی است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه میشود. "والدین شرقی خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند ۱- بعنوان مثال بچه غربی سرفه میکند. مادر یک دستمال درمیآورد و به بچه میدهد بچه شرقی شدید سرفه میکند. مادر به او میگوید...
-
در این تصویر چه می بینید؟ (تست هوش جالب)
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 14:27
خطای چشم , در این تصویر به جز خط های عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده می کنید؟؟؟؟؟ برای مشاهده تصویر پنهان در این مطلب می توانید از مانیتور چند قدم فاصله بگیرید حالا بگویید در این تصویر چه مشاهده کردید؟
-
نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت ، میشه ؟
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 14:09
جک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ جک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» جک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم» جک گفت: «باشه. پس همون الاغ...
-
تو همانی که می اندیشی،
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 16:31
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه درآورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد...... ..... بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها به طور غریزی می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ...
-
آلفرد نوبل!
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 16:27
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن تیتر صفحه اول، میخکوب شد: «آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آورترین سلاح بشری...
-
حباب
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 02:33
به حباب نگران لب یک رود قسم . ........ و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آن چنانی که فقط خاطره ای خواهند ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه نه آیینه به تو خیره شدست تو اگر لبخند زنی آن هم به تو لبخند می زند و اگر بغض کنی... وای از آینه دنیا که چه ها خواهد کرد......
-
عادت دوست داشتن
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 14:49
مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه به عادت آب دادن گل های باغچه تبدیل شود ! عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست . پیوسته نو کردن خواستنی است که خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن تازگی ، ذات عشق است و طراوت ، بافت عشق چگونه می شود تازگی و طراوت را از...
-
لحظه های کاغذی
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 19:53
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری .... لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف...
-
تاریکی
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 19:36
به جای اینکه به تاریکی لعنت بفرستی یک شمع روشن کن
-
اینگونه زندگی کنیم
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 00:38
اینگونه زندگی کنیم: ساده اما زیبا، مصمم امابی خیال، متواضع اما سربلند، مهربان اما جدی، سبز اما بی ریا، عاشق اما عاقل . . .
-
طنز
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 00:28
طرف تو اتوبوس کبریت میخواسته به بغلی میگه اسمت چیه ؟ بهادر. به به، شغلت چیه؟ - زنبوردار به به، کجا میری؟ -اهواز عجب جایی، کبریت داری؟ - نه….. نه و نکمه، با اون اسمت، پدرسگ پشه باز، تو این گرما سگ میره اهواز که تو میرى
-
گفتگوی مجنون با خدا(واقعا زیباست)
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 23:11
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نیشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی...
-
عشق
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 22:57
عشق... لحظه ی دو نیم کردن سیب است که نگران نباشی چگونه تکه ی بزرگتر را برای خودت برداری!
-
بنبست!
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 01:28
به کوچه های بنبست دشنام ندهید رنج بنبست بودن برای شکنجه یک کوچه کافی است
-
سهراب سپهری
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 15:17
.. نقش هایی که کشیدم در روز، شب ز راه آمد و با دود اندود . طرح هایی که فکندم در شب، روز پیدا شد و با پنبه زدود ...
-
ایرانیا!
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 03:11
خواب دیدم قیامت شده است . هر قومی را داخل چاله ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان . خودم را به نزد یکی از فرشتگان رساندم و پرسیدم : چرا برای چاله ی ایرانیان نگهبان نگذاشته اند آیا به ایرانیان اعتماد کرده اند که نگهبان نگذاشته اند؟ گفت : می دانند که به خود چنان مشغول...
-
زندگی یعنی چه ؟
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:49
دخترک فکری بود فکر آن انشایی که معلم می خواست " زندگی یعنی چه ؟ " دخترک از پدر پیر و زمینگیرش خواست تا دهد پاسخ او پدرش شرمنده ، خسته و درمانده روی از او برگرداند سر به زانو زد و آرام گریست دخترک اما ، تنها لرزش شانه ی او را نگریست وقتی از سوی پدر پاسخش را نگرفت رو به مادر کرد و با نگاهش پرسید: " زندگی...
-
زندگی یعنی :
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 12:34
زندگی یعنی : ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .
-
زندگی!
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 22:41
زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است ...
-
دل شکستن!
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 22:32
هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا دوست جدا می شکند بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا می شکند
-
مقاومت!
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 16:42
زن مانند شیشه ی ظریف و شکستنی است هرگز توانایی مقاومت او را نیازمایید ، زیرا ممکن است شیشه ناگهان بشکند . . .
-
دوستی ها
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 21:36
یادها فراموش نخواهند شد ، حتی به اجبار و دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوت . . .
-
لیاقت
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 20:23
زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست ، همیشه باور داشته باش لایق بهترین هایی . . .
-
حادثه عشق
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 20:16
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است (سهراب سپهری )
-
زندگی دو حالت داره!
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 12:51
فقط دو چیز هست که نگرانش باشی... ... این که سالمی یا مریض. اگه سالمی، دیگه چیزی نیست که نگرانش باشی؛ اما اگه مریضی، فقط دو چیز هست که نگرانش باشی: این که دست آخر خوب می شی یا می میری؟ اگه خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛ اما اگه بمیری، دو چیز هست که نگرانش باشی: این که بهشت می ری یا جهنم. اگر بری بهشت،...
-
مردم چه می گویند؟
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 12:42
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟ می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟ !... به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی!...
-
داستان چوپان و بز
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 12:33
چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد.... ..... او میدانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان. عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبی که بر تن و بدنش میزد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته. پیرمرد دنیا دیدهای از آن...
-
آرزوی انسان
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 21:56
اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آن گاه نمی دانم به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت
-
اگر عشق نبود
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 21:53
اگر عشق نبود به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…
-
خواستن توانستن
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 02:08
اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند همیشه می توانستند تنها نباشند