-
حرف هایی برای نگفتن
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:13
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد . و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبه ی بی در و پنجره ای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت (دکتر علی شریعتی)
-
ابهام
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:06
صبر کردن درد است و فراموش کردن دردناکتر از همه! دردناکتر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش….
-
مردانگی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 18:57
مردان در صید عشق تا وسعت نامتناهی نامردند گدایی عشق می کنند تا وقتی که بدان نرسیده اند و وقتی به آن رسیدند در کمال مردانگی نامردی خود را به جای می آورند!!! (دکتر شریعتی)
-
از بزرگسالی استعفا میدهم
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 18:37
بدین وسیله من رسما” از بزرگسالی استعفا میدهم و مسوولیت های یک کودک هشت ساله را قبول میکنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک هتل ۵ ستاره است. می خواهم فکر کنم که شکلات از پول بهتر است،چون میتوانم آن را بخورم می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب و هستند می خواهم به نیروی لبخند...
-
معجزه عشق
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 18:32
مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است، من که به معجزه عشق ایمان دارم، تا آخرین دانه کبریتم را در باد خواهم کشیید هر چه بادا باد.
-
خداوندا
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 18:06
خداوندا من با تما م کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری....
-
بی تو
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 18:01
-
مکتب عشق !
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:58
سیه چشمی به کار عشق استاد درس محبت یاد می داد مرا از یاد برد آخر ولی من بجز او عالمی را بردم از یاد (استاد مشیری)
-
دوستی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:55
یادت باشه : کسی رو برای دوستی انتخاب کنی که دلش اونقدر بزرگ باشه که برای جا شدن توش ، مجبور نشی خودتو کوچیک کنی
-
رنج!!!
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:37
زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر… می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی …. برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی … در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو … او کتک می خورد و تو...
-
دکتر علی شریعتی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:30
با خود فکر می کنم چگونه است که ما در این سر دنیا عرق می ریزیم و وضعمان این است و آنها در آن سر دنیا عرق می خورند و وضعشان آن است … نمی دانم ! مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ؟
-
مهربانی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:25
مهربانی جاده ای است که هر چه پیش تر روند، خطرناک تر می گردد نمی توان بازگشت… اما لحظه ای درنگ باید کرد وشاید چند گامی بر بیراهه رفت. مدتی است بر جاده ای هموار می رانیم… حرف های نزدیک دارند می رسند، خطرناک است.....
-
مرگ
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:12
اکنون تو با مرگ رفته ای ومن اینجا تنها به امید این دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر شوم……
-
بچه
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 17:07
بچه که بودیم ” بچه بودیم بزرگ که شدیم ” بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم برای عشق پاک بچه گیها دلم تنگ است …
-
انتخاب
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 16:55
اسمم را پدرم انتخاب کرد فامیلم را یکی ازاجدادم انتخاب کرد ساکت شوید چون می خواهم راهم را خودم انتخاب کنم (دکتر علی شریعتی)
-
زن
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 16:51
زمانی مصاحبه گری از دکتر علی شریعتی پرسید : به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟ دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهند لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست….
-
شیطنت عشق
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 16:02
بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا به عصیانی خویش بگشاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را بخاطر آرامش تحمل مکن. (دکتر شریعتی)
-
سکوت
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:58
سکوت عجب فریاد رسایی است ،آنجا که حنجره ای برای فریاد نمی ماند....
-
خدایا
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:49
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی، لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی، به زیر پای نامردان بیاندازی.... و شب آهسته و خسته، تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی، زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟!...
-
رسیدن
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:45
همیشه رفتن راه رسیدن نیست …! ولی برای رسیدن باید رفت … در بن بست نیز راه آسمان باز است! پرواز بیاموزید…
-
جهان
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:35
خواهی که جهان بر کف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد...
-
راز دل
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:31
راز دل با کس نگویم چون ندارم محرمی،هرکه را محرم گزیدم عاقبت رسوا شدم.راز دل با آب گفتم تا نگوید با کسی. عاقبت ورد زبان ماهی دریاشدم...
-
عاشقی!
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:27
عشق با نوش و نیش می آید صاف و آئینه کیش می آید عاشقی جرم نیست ترسوها اتفاق است پیش می آید.
-
درد
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:17
درد من حصار برکه نیست بلکه زیستن با ماهیانیست که فکر دریا هم به ذهنشان خطور نکرده است...
-
قضاوت
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:10
خدایا بمن بیاموز قبل از آنکه در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفشهایش راه بروم.(دکتر شریعتی)
-
تغییر
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 15:06
برای کشف اقیانوس های جدید باید جرات ترک ساحل را داشت این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر….
-
آزادگی!
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 14:55
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد! (دکتر علی شریعتی)
-
اسراف محبت...
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 14:48
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است...
-
غم
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 03:04
-
دفتر خاطرات
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 02:52
تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی / تو رفتی و من ماندم و “تنهایی” / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی