اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی بر افشانم
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفتست دامن در مغیلانم
به دریایی درافتادم که پایانش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی دانم
شبان آهسته می نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هرکه در عالم رسید آواز پنهانم
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
سلام ثریا جان
شعر مال کیه؟
جالب بود . خوشم اومد
فقط یه نکته
رفیقانم صفر کردند هر یاری به اقصایی
صفر اگر به معنای مسافرت هستش با س باید باشه
مرسی عزیز
یا حق
سلام..
از سعدی هست ولی کامل ننوشتم یه چند بیتشو جازدم!
ممنون..
آره حق با شماست اشتباه تایپی بود اصلاحش کردم..