آرزویم اینست نتراود اشک درچشم توهرگزمگرازشوق زیاد..

وبه اندازه هرروزتو عاشق باشی ...عاشق آنکه تورامی خواهد...

آرزویم اینست نتراود اشک درچشم توهرگزمگرازشوق زیاد..

وبه اندازه هرروزتو عاشق باشی ...عاشق آنکه تورامی خواهد...

فریدون مشیری

یک شب از دست کسی
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد
با من
از هست به بود
با من از نور به تاریکی
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی
دورتر شاید تا عمق فراموشی
راه خواهد پیمود

کی از آن سرمستی خواهم رست ؟
کی به همراهان خواهم پیوست ؟
من امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
مست از شوق تو از عمق فراموشی
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از بود به هست
باز از خاموشی تا فریاد
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب
با درختان بنشین
کی ؟ کجا ؟ آه نمی دانم
ای کدامین ساقی
ای کدامین شب
منتظر می مانم

نظرات 2 + ارسال نظر
مسعود سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:13 ب.ظ http://greenoranoos.blogsky.com/

سلام
شعر زیبایی بود
منم هوادار همیشگی شعرای مشیری هستم
خونه خیلی قشنگی دارن
لینک شدید
به ما هم سر بزنید

سلام..
خیلی ممنون..
باشه حتما..

درد دلهایم با تو پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://vagooyehayam.blogfa.com/

سلام ، وب زیبایی داری اشعار مشیری زنده یاد سهراب را خیلی دوست دارم ، اگر سری بهم بزنی خوشحال میشم . موفق باشی

سلام...
خیلی ممنون
باشه حتما سرمیزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد