وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
از دل درمانده من غصه ها را خط بزن
پا به پای من بیا و رد پا را خط بزن
رد شو از مرز دوراهی ها و تردیدت شبی
یا، ولی، اما، اگر، آیا، چرا را خط بزن
یا کنار من بمان و دور دنیا خط بکش
یا بکش دست از من و این ماجرا را خط بزن
هم صدا با من بمان و عشق را فریاد کن
از غزل ها واژه های بی صدا را خط بزن
می رسد بی تو به آخر راه بی پایان عشق
لحظه ای همت کن و این انتها را خط بزن
محرم ماه بالیدن است نه نالیدن...
بساطش آموزه است نه موزه...
تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن...
نماد شعور مذهب است تا شور مذهب...
" تلنگری دگر....."
منتظران مهدی به هوش باشند.....
حسین را منتظرانش کشتند...!!!!!
التماس دعا
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در ان بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد