پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه می کرد و می گفت : تو که سقف قفست باز است چرا پرواز نمیکنی ؟
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند
ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد
یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید
دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود
مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم
کافیست از تو سریعتر بدوم
و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت!
رنگین کمانی به ازای هر طوفان ،
لبخندی به ازای هر اشک ،
دوستی فداکار به ازای هر مشکل ،
نغمه ای شیرین به ازای هر آه ،
و اجابتی نزدیک برای هر دعا .
جمله نهایی : عیب کار اینجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه باید باشم '' اشتباه می کنم ، خیال میکنم آنچه باید باشم هستم، در حالیکه آنچه هستم نباید باشم .