ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود | وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود | |
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او | گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود | |
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون | پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود | |
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان | کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود |
من عاشق این شعرم عزیزم............................
ممنون
خیلی وقت بود نیومده بودی پیشم....مرسی که اومدی خوشحالم کردی...
شعر قشنگی بود
ممنون شماام خوشحالم کردین
مرسی قشنگ بود