می روم . . .
می روم دور از تو دور
الوداع لیلای این شب های من
ماه گمگشته به خلوت های بی مهتاب من !
نقش رویت مانده در بتخانه ی ویران من
صد تبر زین هم نشاید بشکند عزای من
سنگ تنهایی به دوشم تا ابد لیلای من
شکوه ام بیهوده با ناهید و اختر میکنم
خانه بر دوشم سفر در ظلمت شب میکنم
یا به شهر رفتگان یا وصل کنعان میکنم
من چنینم . . .
سقف بر این خانه ی ویرانه من کی می زنم
حرف دل را با "ثریا" در دل شب ها کنم
می گشایم راز دل را با ثریا ، الوداع
الوداع ای مانده در یاد و دعاها ، الوداع
یاد من بی یاد شاید ، نام من بی نام تر
سنگ بر پایان هجرانم بود گمنام تر
چقدر غمگین
زیبا بود
از کی بود؟
ممنون...
نمیدونم ناشناس بود شاعرش
سلام ثریا. خوبی تو ؟
خیلی زیبا بود .
هم شعر و هم عکسایی که گذاشتی .
شعرو خودت نوشتی که اسمتو آخرش آوردی؟
یا تخلصشو کش رفتی؟
ممنون از تعریفت و حضور گرمت .
موفق باشی.
سلااام...
مرسی
نه شعر رو یه جا خوندم خوشم اومد متاسفانه نمیدونم شاعرش کی بووود....
سلام
چقد قشنگ و زیبا.جدی میگم.این اولین شعری زیبایی بود که من خوندم.
راستی الوداع با کی؟؟؟؟!!!
کاشکی این شعرو زودتر گیر میاووردم.
راستی این شعر قشنگو کی گفت؟؟
ممنون بهم خبر دادی.
سلاام.....

ممنون....خوشحالم که خوشتون اوومده
شاعرش نمیدونم کیه
خواهش میشه
خیلی جیگر بود.........
مرسییییییییییییی........
سلام
ممنوم از خبرت
کم بود ولی خیلی قشنگ بود
سلاام....
خیلی ممنون
سلام خیلی قشنگ بود مرسی!
سلام..
خواهش میشه
ممنون
سلام نا نار جون
خیلی خیلی قشنگ بود but خیلی غمگین می تونم ازت یه خواهش کنم
.
.
.
.
.لطفا ÷ست بعدی تو یه خورده شادت تر بزار
فعلا
سلاام...
خیلی ممنون...
چشم سعی میکنم پست بعدی شادتر باشه
سلام ثریا جان

چرا اینقدر غمگین
عکسایی که گذاشتی واقعا دلگیره
مگه اتفاقی افتاده
حالم به کلی گرفته شد
سلااام....
نه اتفاقی نیافتاده همینطوری غمگین گذاشتم ببخشید دیگه ایشالا پست بعدی رو یکم شادتر میذارم
قصه از آنجا شروع شد که................ خیلی عصبانی بود,گفت اگه دوستم داری ثابت کن
گفتم چه جوری؟
....تیغو برداشتو گفت: رگتو بزن.
گفتم مرگ و زندگی دست خداست
گفت:یعنی دوستم نداری...
تیغو برداشتمو رگمو زدم,وقتی داشتم تو آغوش گرمش جون می دادم, آروم زیر لب گفت:
اگه دوستم داشتی تنهام نمی ذاشتی...!!!
یه لحظه گفتم نکنه خود ثریا داره میگه الوداع!!!





شعرش خیلی قشنگ بود عزیزم... مخصوصا اینکه اسم تو رو هم توش داشت...
سلام ثریا جون
خوبی؟
قربونت بشم فریناز جوون....مرسی عزیزم...
شعر فوق العاده ای بود مرسی ثریا جون
خواهش میشه
سلام کجا؟؟؟
من تازه برگشتم....
بیا وبلاگم دوست من فعلا
سلااام...
چشم میام...
وبت خیلی قشنگ شده مثل خودت!
مزسی عزیزم
سلام.برات یه شعر دیگه می نویسم حال و هوات عوض شه:
دلم تنگ می شود گاهی
برای حرف های معمولی
برای حرف های ساده
برای؛چه هوای خوبی؛
؛دیشب شام چی خوردی؟؛
برای ؛راستی ماندانا عروسی کرد؛
؛شادی پسر زایید؛
و چقدر خسته ام از ؛چرا؟ از ؛چگونه؛
خسته ام از سوال های سخت
از پاسخ های پیچیده
از فکرهای عمیق
دلم تنگ می شود گاهی
برای یک ؛دوستت دارم ساده
دو فنجان قهوه داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار خنده ی بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی
شاعر:مصطفی مستور
سلااام....

خیلی ممنون...
واقعا فوق العاده بووود
salaaaaaam :D
man khondamesh :D
ama man az bachegi az sher sar dar nemiavordam :(
سلاااام....
مرسی عزیزم....
باشه حالا خودتو اذیت نکن
سلام عالی بود موفق باشی
سلام...
ممنوون...
شما هم موفق باشی
سلام بر همه ی دوستان. شعری که خواندید از بنده ی (راحم ژیان فرد ) می باشد. برای خواندن شعرهای دیگر این جانب به سایت شعر نو مراجعه فرمایید. از صاحب این وبلاگ زیبا هم حیلی ممنون هستم... .
آسمانه ای ساخته ام از شعر... از انحنای نخل های آستانه ی نگاهت... (تقدیم به همه)
سلام..
خیلی خوشحال شدم ک نظر گذاشتید حتما از وبلاگتون دیدن میکنم..