مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی زهم بشکافت زهم بشکافت
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی بمان ای گل و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگهدلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و من در دست او بودم وحالا من تمام هست او بودم در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
اگر یک شاخه گل آرد ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابدو عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
سلام و متشکر از شما
طراحی وب سایت حرفه ای در ایران
سلام راز عشق شقایق جالب بود در کل وبلاگت خوبه به مانم یه سر بزن سایتمون درباره طراحی و خدمات وب سایت هست شاید به دردت بخوره
خواستی تبادل لینک هم کنی به قسمت - لینک دوستان - برو
موفق باشی[گل]
www.taskhir.com
سلام دوست عزیز
دوست دارم شما هم به این سوالم جواب بدی
این کارو می کنی
پس بهم سر بزنو مطلب اولمو بخون !!!؟
مرسی بیا تو وبلاگم ممنون می شم تو نظر سنجی باشی ؟؟؟
http://pelak16.blogsky.com
سلام دوست عزیز....
باشه حتما سر میزنم...
امشب چرااااااااااااااااا اینجوری شده ؟ نظرات غیب میشه
گفته بودم :
خوبه که این اخلاقو نداشته باشین
همونی که اخلاقی که ...
برای اطلاع از ادامه مطلب به هفت سنگ مراجعه شود