خواب دیدم قیامت شده است.
هر قومی را داخل چاله ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان.
خودم را به نزد یکی از فرشتگان رساندم و پرسیدم : چرا برای چاله ی ایرانیان نگهبان نگذاشته اند آیا به ایرانیان اعتماد کرده اند که نگهبان نگذاشته اند؟
گفت : می دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله!!
پرسیدم که اگر در میان ما کسی باشد که عزم بالارفتن از چاله کند چه؟
جواب داد : اگر کسی از آنها فیلش یاد هندوستان کرد ، خود ایرانی ها بهتر از هر نگهبانی لنگش را کشند و به ته چاله بازگردانند
زندگی یعنی :
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن . . .