زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم. ولی نیاموخت چگونه سرازیرش کنم.
زندگی به من آموخت چگونه دوست داشته باشم . اما نیاموخت چگونه فراموشش کنم.
اگر انسان زندگی را دوست داشت هرگز در آغاز تولد نمی گریست
آری میشود... میشود در پس دیوار نگاهآسمانت را دیدمیشود با دل لبریز ز شوق خنده هایت را چیدمیشود با دل پر خون و خموششوق بازآمدنت را به ویرانه دلهای کبوتر ها برد یامیشود با گذر از مستی هاباز آرام گرفتمیشود با گذر از تو و عبور از همه هستی هاشمعی روشن کرد... و به پروانه ی دیوانه بیاموخت که اونیست آن عاشق وابسته به هیچمنم آن عاشق وابسته به هیچآری من
مرسی....خیلی قشنگ و تاثیر گذار بود...
خواهش می کنم
آری میشود...
میشود در پس دیوار نگاه
آسمانت را دید
میشود با دل لبریز ز شوق خنده هایت را چید
میشود با دل پر خون و خموش
شوق بازآمدنت را به ویرانه دلهای کبوتر ها برد یا
میشود با گذر از مستی ها
باز آرام گرفت
میشود با گذر از تو و عبور از همه هستی ها
شمعی روشن کرد... و به پروانه ی دیوانه بیاموخت که او
نیست آن عاشق وابسته به هیچ
منم آن عاشق وابسته به هیچ
آری من
مرسی....
خیلی قشنگ و تاثیر گذار بود...
خواهش می کنم